کد مطلب:142053 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:201

نخستین رویارویی با دشمن
حسین (ع) پس از طی مقداری راه، به شراف رسید، پس فرود آمد و شب را در آنجا گذرانید، چون سحر فرارسید، همچون همیشه، دستور داد آب بسیار بردارید [1] .

سپس حركت كرد تا روز به نیمه رسید و گرمای تابستانی شدت یافت. [2] همچنان كه قافله به پیش می رفت، مردی از همراهان فریاد زد: الله اكبر!

امام (ع) هم فرمود: الله اكبر، و در پی آن پرسید چرا تكبیر گفتی؟

آن مرد پاسخ داد: درختان خرما را دیدم!

پس دو نفر مرد اسدی كه در كاروان حضور داشتند، گفتند:

ما در این مكان هیچگاه درخت خرمایی تاكنون ندیده ایم.

حسین (ع) فرمود: آیا نمی بینید آنچه را كه او دیده است؟

آن دو گفتند: البته می بینیم! ولی بخدا قسم آنها گردنهای اسب و پیشاهنگان یك سپاه هستند.

فرمود: و من بخدا سوگند همچنان می بینم. [3] .

آنگاه حسین (ع) از زهیر بن قین پرسید: آیا در اینجا، پناهگاهی و یا مكان بلندی پیدا می شود كه پشت سر خود قرار دهیم و تنها از یكسو با این گروه به جنگ بپردازیم؟ زهیر پاسخ داد: آری! كوه ذو جشم [4] در سمت چپ شما قرار دارد. ما را به آنجا ببر


كه اگر پیش از آنان به آن مكان برسی، همانگونه خواهد بود كه دوست داری!

امام حسین (ع) حركت كرد و پیش از دشمن به آن كوه رسید و آن را پشت سر خود قرار داد.

[5] .

نكته ای كه در طول این سفر، از مدینه تا مكه و از مكه تا كربلا، قابل توجه می باشد، این است كه امام حسین (ع) در مقام یك رهبر معصوم، هیچگاه از پرسش و مشورت سرباز نمی زند، و حتی در برابر پیشنهادها و انتقادها و جسارتهای دیگران برافروخته نمی گردد، زیرا كه رفتار و كردار او باید سرمشق و الگوی پیروانش در طول تاریخ قرار گیرد، و مدیران و رهبران پس از او دریابند كه حتی با برخورداری از بالاترین مقام و دانش و بینش، خود را نباید بی نیاز از دیگران ببینند.

در پرسشی كه برای یافتن یك منطقه مناسب جهعت رویارویی با دشمن، از زهیر می نماید، نكته دیگری نیز نهفته است و آن این است كه امام (ع) علی رغم آگاهی از سرانجام كار خویش، و این كه، حركتی را انتخاب كرده است كه پایانی جز شهادت ندارد، از بكارگیری تدبیر و روشهای مناسب نظامی كوتاهی نمی كند، زیرا او می خواهد بیشترین ضربه را بر دشمن وارد كند، و به هدف خویش كه امر به معروف و نهی از منكر در مناسبترین زمان و مكان است برسد. و بی تردید هر گونه سستی در برابر دشمنان، برای شناساندن آرمان، وظیفه ای است كه هر مسلمان عهده دار آن می باشد، اما رویدادها به چه سویی پیش می روند و شرایط چگونه می شود، مسائلی است كه از اختیار بیرون است و نباید در انجام وظیفه و بجا آوردن تكلیف تأثیری داشته باشد.


پس از آنكه امام حسین (ع) و یارانش به سوی كوه ذو جشم حركت كردند، چیزی نگذشت كه سر و گردن اسبان نمودار شد، قافله امام چون آنان را دیدند راه خود را گردانیدند. سواران دشمن، نیز راه خویش را به سوی كاروان حسین (ع) كج كردند، و پیش آمدند، در حالیكه نیزه هایی تیز و پرچمهایی در دست داشتند كه همچون نوك و بال پرندگان می نمود. پس هر كدام برای رسیدن به پناه كوه ذی جشم؛ پیش می تاختند، اما حسین (ع) و همراهانش سبقت گرفته و آن مكان را به تصرف در آوردند.

اباعبدالله (ع) دستور داد: فرود آیند و خیمه ها و چادرها را در آنجا برافرازند.

در این هنگام آن لشكر از راه رسید، و گویا هزار نفر سوار بودند.كه به فرماندهی حر بن یزید تمیمی، در گرمای طاقت فرسای نیمه روز برابر امام صف می كشیدند. حسین (ع) و یارانش، عمامه ها را محكم بر سر بسته و شمشیرها را از گردن و دوش آویخته بودند.

حضرت چون آثار تشنگی را در لشكر حر دید، به جوانان خود دستور داد، این گروه را سیراب و دهان اسب هایشان را تر كنید!

آنها اطاعت كرده، پیش آمده و كاسه ها و جامها را از آب پر كرده و نزدیك دهان اسبان می گرفتند، پس از آنكه هر اسبی سه یا چهار و یا پنج دهن آب می خورد، كاسه را بسوی دهان اسب دیگری می بردند، و به این ترتیب همه آنها را آب دادند. علی بن طعان محاربی گوید: من آن روز در لشكر حر بودم و دیرتر از همه به آنجا رسیدم، چون حسین، تشنگی من و اسبم را دید، فرمود: راویه را بخوابان! منظور آن حضرت از راویه، شتر آبكش بود، ولی تصور من مشك آب بود، از اینرو مقصودش را نفهمیدم. چون امام دریافت كه من منظور او را درك نكردم، فرمود: ای فرزند برادر! شتر را بخوابان، من شتر آبكش را خوابانیدم، فرمود: از آب بنوش!


من هر چه كردم كه آب بیاشامم نتوانستم، و آب از دهان مشك با فشار بیرون می ریخت.

حسین (ع) فرمود: سر مشك را بپیچان! ولی من نمی دانستم چه بكنم. پس خود آن حضرت برخاست و آن را پیچاند، تا آب آشامیدم و اسبم را نیز سیراب كردم. [6] .

براستی گفتار و رفتار حسین در همه وقت و همه جا بسیار نكته خیز و عبرت انگیز است او حتی اخلاق و عواطف انسانی را، در برابر دشمنی كه برای محاصره وی، بیابانها را در نور دیده است، از یاد نمی برد، و او و مركبش را با خوشرویی سیراب می كند، با آنكه شدت تشنگی و هر آنچه كه موجب ناتوانی دشمن شود، برای نیروی مقابل مغتنم است و اگر این حسین نبود كه مظهر اخلاق و صفات خداوندی و وارث خلق عظیم و خوی خوش محمدی است، هیچكس دیگری چنین برخوردی را با دشمن خود نمی كند.

همین كردارها، حسین را در تاریخ پیروز كرد، و دلهای افراد بسیاری را به سوی خود كشید و آنان را شیفته و دلباخته خویش گردانید.


[1] انساب الاشراف، ج 3، ص 169.

[2] اخبار الطوال، ص 248.

[3] تجارب الامم، ج 2، ص 58. ارشاد، نيز نزديك به همين مضمون را ثبت كرده،: ولي ما نقل تجارب الامم را با قرايني دقيق تر يافتيم.

[4] طبري، ارشاد و تجارب الامم، ذو حشم و در برخي نسخه ها ذو حسم ضبط كرده اند.

[5] اخبار الطوال، ص 248. طبري ج 5، ص 400. طبري همه روايت را به همين صورت نقل كرده است. ارشاد و تجارب الامم نيز با اندكي تفاوت اين مطلب را آورده اند.

[6] ارشاد، ص 224.